- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح امام هادی علیهالسلام
دل شـده دیـوانـۀ روی فـریـبـای نـقـی شد منوّر قـلب ما از نـور سیمای نقی بس که زیبا خلق کرده کِلک قدرت، نقش او دیـدۀ گـیـتـی بود محـو تـمـاشـای نـقی در درستی و صفا و پاکی و علم و عمل کس نبیند در جهان ثانی و همتای نقی نام او باشد عـلی و باب او باشد جواد زین سبب گردیده دل مجنون و شیدای نقی جـدّ او بـاشد محـمّـد جـدۀ او فـاطـمـه چون بود نام عـلـی نـام دل آرای نـقی بعد باب تاجـدارش از پی ترویج دین مسند دین پروری گردیده مـأوای نقی از صفات پاک او گویم برایت شمهای تا شوی آگه ز علم و زهد و تقوای نقی علم عالم را کلید و سرِّ هستی را محیط هست گـفـتار خـدا گفـتـار شیوای نقی بود دریای حقیقت ز آن سبب احکام پوچ محو شد چون قطرهای در قعر دریای نقی حق به قرآن میکند توصیف وصف او دگر حاجتی نبود به وصف و مدح گویایی نقی میکـنـد ژولیده مـدّاحی آل مـصطـفی تا ببخشد جُـرم او را ذات یکـتای نقی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
در دلِ وحی سخن از تب و تاب است هنوز قاب قوسین به چشمان تو قاب است هنوز وصفِ قدّوس همان آیۀ وحیٌ یوحی است لطف روح القُدس آئینۀ ناب است هنوز آنچه در نور نبـینند، دل از خاک تو دید ورنه این غمزده محکوم حجاب است هنوز شبِ معراج دل و وصلِ تو انکار نداشت هرکه منکر شود انگار بخواب است هنوز زیر بال و پر تو مسکن اهل هنر است هـنـر مـتّـقـیـان فـاتـح بـاب است هـنوز بـی چـراغِ ره تـو عـلـم هـدایـت نـشـود طالب معرفتت مست شراب است هنوز بی عـطای تو به کس آب ولایت ندهـند جگـر گـمـشـدگان تـشنۀ آب است هنوز چـشـمۀ آب بقا جـز مِیِ ارشـادی نیست بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست وصفَت ای هادیِ دین گرچه مهیّا نشود سائـلت خـسته از این دست تـمنّـا نشود عـارفَـت آرزوی جـنّـت الاعـلا نـکـنـد بهـتـر از خـاک رهت جنّت مـأوا نشود هنرِ درک حضور تو بهشتی است برین لـیک دیـدار شما خـتـم به ایـنجا نـشـود شیعه آن است که بیهیچ کم و بیش به عمر قـدمی پیش و پس از راه تو مولا نشود خُلق تو خُلق عظیم است به احمد سوگند عـاشـق از خُلق عـظـیم تو مـبـرّا نشود گـفتن مدحِ تو تنها به سخـنـرانی نیست بی تـأسّـی به تو این بـاده مُـصفّـا نشود لطفِ لبخـنـدِ تُـرا بر همه عـالـم نـدهـیم لیک لَعـلَـت متـبـسّـم بـشود یـا نـشـود!؟ دارم امّید که جز مهر تو امدادی نیست بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست حـجّـتِ روشـنِ حــق آیـت دادار تـویـی معـدن رحمت و گـنجـیـنۀ اسـرار تویی صاحب عِلم و عَلم، لوح و قلم، حلم و کَرَم مهـبـط وحیِ خـدا شاخص ابـرار تویی تو علـیّی تو امینی تو رضیّی تو وصی مکـتـب فـاطـمه را گـرم نـگهـدار تویی تو قیامی تو قعودی تو سلامی تو سجود قـبلـۀ کعـبه و قـدس و حَـرمِ یـار تـویی هـل اَتی سورۀ تو آیـهای از تـطهـیـری شاخهای از شجر عصمة الاطهار تویی من نگـویم تو خـدایـی مَـثَـلُ الاعـلایـی عَـبـدُهُ الـمنـتخـبی قـائـدُ الانـصار تویی سحرِ نیـمۀ ذیـحجّه نَه، هر صبح کـمال معـنـیِ کـامـلـۀ مـشـرق الانـوار تـویـی جز تولّای تو وجد و شعف و شادی نیست بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست هادیا بنـدگیاَت بهـر خـدا کار من است همۀ زندگیاَت الگـوی رفـتار من است ای پـنـاه دل غـمـبـار هـمه غـمـگـیـنـان در پناه دل تو این دل غـمـبار من است هیچکس از سر کوی تو نگـردد نـومید بسته بر زُلف تو این قلب گرفتار من است دشمنان معـتـرفِ نـیـکیِ رفـتـار تـوأنـد کِی شبیه تو و رفتار تو رفتار من است مثَل دوستیاَت [۱]عبدالعظیم الحسنی است من نه آنم که تو تقریر کنی یار من است اِبنِ سَکّیت[۲] فـداییِ تو شد امّا من ... امتحـان دادنِ من منکـرِ ایـثار من است امر امرِ تو و دل بـنـدۀ تـسلـیم شماست یک اشاره بکنی دست تو افسار من است بی گـواهـیِّ شما نـقـطۀ ایـجـادی نیست بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست این تو بودی که مرا کرب و بلایی کردی به خـدا زنـدگیام را تو خـدایـی کـردی تو خـمـاریِّ مـرا دیـدی و دادی جـامـم در دلـم از مِی خود جـام بـلایـم کـردی گر گـداییِ تو و سامـره شد قـسمت من این تو بودی که مرا خوب ندایی کردی چون مرا در بغلِ خویش گرفتی مُحکم گفتی ای دوست! تو آهنگ جدایی کردی ساقیِ خُـمِّ غـدیـرم تویی ای باب غـدیر عـقـدهام را به عـلی بـاز گـشایی کردی به مـحـرّم تو هـدایـت بـکـنـی دلهـا را تو سوی روضه مـرا راهـنمایی کردی چون تو تا کرب و بلا خیمه امدادی نیست بادۀ عشق به جز معـرفـة الهادی نیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ما بـنـدهایـم و غـیر تو مـولا نـداریم در هر دو دنـیا جـز شـما آقا نـداریم تنها پُل ما تا خـدا هـستید و جز این راهـی دگـر تـا عــالـم بـالا نـداریـم وقتی دعای جامعه خوانـدیم دیـدیـم بـهـتـر از این آئـیـنـۀ تـقـوا نـداریـم هر کـس تولای تو را در دل ندارد کاری به کار او در این دنیا نداریم هر چـند ما مـدح تو را گـفـتـیم، امّا ما قـطـرهایـم و راه بر دریـا نداریم گر دیگران صد آرزو در سینه دارند مـا آرزویـی غـیـر سـامـرّا نـداریـم امروز دل را خـانۀ مِهـر تو کردیم در سیـنـۀ خود غـصۀ فـردا نـداریم گر دامن خود را ز دست ما نگیری بـیمی به دل از روز وانفـسا نداریم بـزم شـراب و آیۀ تطهـیـر ای وای در دل از این اندوه جز غوغا نداریم از شـعـلـۀ داغ شـمـا آتش گـرفـتـیـم پروانه سان از سوختن پروا نداریم جز اشک بر فرزند زهرا چون وفائی چیزی برای عرضه بر زهرا نداریم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
گفت:« سُرِّ مَن رَای» ترجمان «سامرا»ست من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست چون نجف شکوهمند؛ چون مدینه، راز دار داستـان آن ولـی داستـان کـربـلاست ... مـاهِ تـا ابــد تــمـام! الـســلام یــا امــام! ذکر ما علی الدّوام، گریههای بیصداست آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست از زمـان کـودکی، در پـیات دویـدهایم از همه شنـیـدهایم، گـرد راه تو شفـاست باغ هایی از بهشت، گوشۀ عبای توست این عبای مصطفی، این عبای مرتضی ست مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست چـشم تو هـنوز هم، مـستیِ مـدام مـاست مـا شهـید میشـویم، روسـفـید میشـویم روزگار، بیوفا... عاشق تو با وفاست ای هـدایت نـجـیـب! آسـمـانـی غـریب! مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
وقـتی که تـمـامی مـلائک، مـولا از حُـسن تو گویـند یکـایک، مولا این ذرّه کـجا و آفـتـابی چـون تو «کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثَنائِک» مولا؟ ******************* شُـکــر کـبــوتـرِ هــوایِ تـوأیـم نفـس نفـس زیرِ لـوای توأیـم مــدافــعــانِ حـــرمِ زیــنـــبـــیـم فــدائـیـانِ ســامــرایِ تـوأیـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
از ابتدا گِـل من را خـدا مـطهّـر کرد و بعد عشق تو را در دلم مـقـدّر کرد به نـور ناب نگـاه چهـارده خـورشید وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد زلال ناب ولایت به جان من نوشـاند سپس تـمام دلـم را به نام حـیـدر کرد به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را زلال اشک مرا از تبـار کـوثـر کرد سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت به عطر سیب حسینی مرا معطّر کرد مرا اسیر غزلهای چشم تو میخواست نگـاه روشنـتان را کمیت پـرور کرد چگونه میشود الطاف بی کران تو را چگونه میشود ای با شکوه باور کرد خـدا اراده نـمـوده که شاعـرت بـاشم همیشه هر سحر جمعه زائـرت باشم به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما ولایـت تـو مـبــانـیِّ اعــتــقــادی مــا شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست رهین محـضر تو فـقـه اجـتـهـادی ما میـان چـشـم تو آیـات فـتـح را دیـديم خـروش تو شـده روحـیـۀ جهـادی ما و آيـه آيـه قـنـوتـت تــرنّـم مـلـکـوت خلوص سجـدۀ تو مـسلک عـبادی ما همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست به لطف این که تو هستی امام هادی ما اگر کم از جـلوات جـلالی ات گـفـتیم بـذار این همه را پـای کم سـوادی ما شـدیـم مـثـل گـدایـان ســامـرائـی تـو مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما چه می شود که گـدایِ گدای تو باشیم چه می شود بپـذیـری فـدای تو بـاشیم همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت پُر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت کنار گـنـبد و گـلـدسته های تو دیـدیـم شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت عبور میکند از بین صحن اطهر تو مسير روشن حق، راه مستقیم بهشت همیشه رزق من از دست با کرامت توست میان جنت الاعلی تویی نعـیـم بهشت همين که چشم من آقا به چشم تو افتاد شدم اسيـر نگـاهت شدم مقـیـم بهشت دوبـاره شـوق زيـارت هوائـيـم کرده منم کبوتر صحن تو، یا کـریمِ بهشت میان صحن و سرایت کبوترم کردی تو بال های مرا نـذر این حرم کردی بخوان زیارت پُر محتوای جامعه را بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان بخـوان و شرح بـده آيه آيه جامعه را نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة» بنا نهـاده در عـالـم بـنـای جـامـعه را میان عرش و زمین، در تمامی ملکوت بـبـیـن تـجـلّـی بی انتهـای جـامعه را بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان» ببار بر دل من روشـنـای جـامعـه را تو خواستی که فـقط پیـرو ولی باشیم همیشه در خط مولایـمان عـلی باشیم بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم بـخـوان مرا که هـوائي سـامـرا باشم چه خوب میشود آقاي من شوي تا من تـمـام عـمـر در اين آستـان گـدا باشم مرا اسير خودت کن که با عنايـاتـت ز بـنـدهـاي تـعـلـق دگـر رهـا بـاشـم نگـاه روشنت اعجـاز بي حـدي دارد طلا و مس نه، نظر کن که کيميا باشم تو خانۀ دل من را تکان بده شايد.... ...در آسـتـانـۀ تـو زائـر خــدا بـاشـم بده برات زيارت که يک شب جمعه کـنـار قـبـر شـهـيـدان کــربـلا بـاشـم شوم دوباره دخيل دو قبر شش گوشه فــدائـي تـو و اربــاب بـا وفــا بـاشـم تـمام دار و نـدارم هـمه فـداي حـسين چه میشود که بميرم شبي براي حسين
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
در پیـروی از عشیرهات شیعه شدم در پـرتو حُـسن سیرهات شیعه شدم هـادی قـلـوب حـق طـلـب ادرکـنـی با جـامـعـۀ کـبـیـرهات شـیـعـه شـدم *************** منـظومـۀ معـرفـت بـدان جامعه را در فکر و دل و جان بنشان جامعه را گر راه نجـات طالـبـی، حجّـت حـق فرمود سه مرتبه: بخوان جامعه را ************** داریـم ز دوسـت مـاتـم و شـادی را عـزّ و شرف و غـیرت و آزادی را صد شکـر که جا به دفـتر دل دادیم گـلـواژۀ عـشـق حـضرت هـادی را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
در میـان جـامـعـه از آه خود با مـاه گفتم أیها الهادی الـنقی؛ یابن رسول الله گـفـتم نامتان تا بر زبـان آمد به سـامـرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقـدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چـشم هایم را کـمی ابری کـشیـدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاکهای صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانهات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبـرو دارم ولی با شوق لبـخـند رضایت از گـنـاهان خـودم بینی و بیـن الله گـفـتم بیت هـشتم بود سـامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جملهای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو شما را مـاه گـفـتم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نمیرسد به کـمال تو فهم بال کسی که مدح شأن تو گوید زبان لال کسی به زیر سایۀ لطفت مقـیم خواهد شد اگر به دست کریم تو شد حواله کسی به اوج میروی و پا به پات میآید شبیه آن که بگردد کسی وبال کسی مقام نوکری ما مقـام سروری است مدال حلقه به گوشی شده کمال کسی تو "هادی" و همۀ خانواده ات مهدی عجیب نیست بدون شما زوال کسی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
به یـمـن تـو گـدای اهـل بـیـتـم گــدای هــل اتـای اهـل بـیـتــم به لـطـف آسـتـان مـسـتجـابـت مـسـلــمـان دعــای اهـل بـیـتـم به نام تو پس از عمری غریبی غــلام آشــنــای اهــل بــیــتــم زیارت جامعه خواندی و حالا سگ کـهـف الـورای اهل بـیتم به احسانِ هدایت کردن توست اگـر تـحـت لــوای اهـل بـیـتـم اگـر چه کـربـلایـی هـستـم اما گــدای ســامــرای اهـل بـیـتــم ولــیِّ کـبــریـا جـانــم فــدایـت امــام سـامــرا جـانــم فــدایـت مـنـم از مـبـتـلایـت مـبــتـلاتـر مــنـم از آشـنــایـت آشــنــاتــر اگر لطف کریمان به نداری است مـنـم از بـی نـواها بـی نـوا تـر تو حالا که هزاران فیض داری دل مـن از گـدایـانـت گــداتــر تو راه باز توحیدی، هر آن که به تو نزدیک تر پس با خدا تر برایت دشمنت هم نذر میکرد تو هستی از همه مشگل گشاتر علی هستی و جدّت هم علی بود تویی با این حساب ابن الرضاتر تو هم مثل پـدر زهـرا نـژادی عـزیـز خــانـۀ بـاب الـمـرادی تو در یکـتائیات یکـتا شناسی تـو در آقـایـیات آقـا شـنـاسـی لباس بـنـدگـی بر تـن گـرفـتـی تو الـحـق بـنـدۀ مـولا شـنـاسی تو هـنـگـام کـریـمی از گـداهـا نمی پرسی غـریبی یا شناسی؟ تو در سیر نزولت هم صعود است تو در روی زمین بـالا شناسی امـام غـائـبـت را مـدح کـردی تو در امروز هـم فردا شناسی زیارت جامعه در اصل این است زیـارت نـامـۀ زهـرا شـنـاسـی زیـارت جـامـعـه یعـنی ولایت زیارت جـامعه یـعـنـی هـدایت دلت سرمنشاء خلق عظیم است تجلی گاه رحمان و رحیم است اقامت کن میان دل که عـمری دلم در کوی دل دارش مقیم است هدایت کن مرا با گوشه چشمی صراط تو صراط مستقیم است اسیـر گـریهام، ری زاده هستم که از عشاق تو عبدالعظیم است بهـشت شیـعـه باشد سـامـرایت حریمت عرش جنات النعیم است بـیـا و شـیـعـه را دریـاب، آقـا قــرار مـــا دم ســـرداب، آقــا
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
ملاک شیـعـه گی ما ولایت هـادیست تـمـام دلـخـوشی ما محـبّـت هادیست مـیـان جـامـعــهای در گــذار ایــامـیـم که نور جامعهاش از روایت هادیست چه خوب شد که خـداوند قـادر متعـال نمی ز بحر کریمش ولادت هادیست چه خوب شد که جهان اعتقاد نو شدهاش به سمت واسعـۀ با کـرامت هادیست به جان این دل عـاشق شـراره میافتد هرآن زمان سخنی از شهادت هادیست کـبـوتـرانه خـیـال هـمیـشه حـق طلـبم درست گرم قـنوت زیارت هـادیست همین که شیعۀ مولا شدم خدا را شکر نشاط روح به دست هـدایت هادیست پـدر به شـیـوۀ مادر هـمـیـشه میگوید دلِ شکـسـتـه دخـیل ارادت هادیست سکوت اهل صفا بیقرار یک لطف است تبسمی که به لطف و عنایت هادیست قـلـم به عـجـز نـشـیـنـد در آستـانـۀ او که نثر «جامعه» گویای قامت هادیست بدون رخصت او واژهها زمین گیرند همین غزل نفسی از قیامت هادیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
بر سوى اهل عالمین، اى كه سحاب رحمتى جهان كویر تشنه و، تو ابر پُـر كـرامتى جـلـوۀ كـامـل خـدا، منشاء چشمۀ هُـدى گم شدگـان خـسته را، تو پرچـم هـدایتى كسى كه میكند سفر، به هر كجا و هر طرف رسد به كعـبۀ وصال، اگر كنى اشـارتى نماز قلب عاشقـان، راز و نیـاز عـارفان رمز مناجاتى و هم، قبله و باب حاجـتى تویى عـلـى چهـارمین، بیـن ائـمّه هـادیا تـو امـتـداد عــتـرت و سـلالـۀ نـبــوّتـى عـهـد ولایـت دلـم، زیـارت جــامـعـهات به روز بى كسى من، تو صاحب شفاعتى
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای کــاش کـبــوتــر رهــایـت بــرســد بـا بـاد، شـمـیــم ســامــرایـت بــرســد من تـشـنــۀ گــنــبــد تــوأم یــاری کـن دسـتـم بـه ضـریـح با صـفـایت بــرسد ****************** بـا نــور ولایـتـت وضــو مــی گـیــرم در بـاغ نـمــاز رنـگ و بـو می گـیـرم هــر چــنــد دلــی ســـیــــاه دارم آقـــا بـا عـشــق تـو بــاز آبــرو مـی گــیــرم ****************** بر روی سـرم سـایـۀ رحـمت هــستی بـاران شده ای، مـایـۀ رحـمـت هـستـی در ســورۀ جــاری امـامـت پــیـداست ای گـل دهـمیــن آیـۀ رحـمـت هـسـتـی ****************** در گوش کبوتران صدایت جـاری ست در کـوچۀ آئـیـنــه صفـایت جـاری ست من زائــر مـشــهــد تــوأم بــاور کــن در سیـنه شـمیم سامـرایت جــاری ست ****************** من واژه به واژه شـاعرت خـواهم شد در آیـنـه ها مــســافــرت خــواهــم شد بـوی حـرم تو در وجــودم جـاریـست من مـطمئـنـم کـه زائـرت خـواهـم شـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باران شدم از شـوق پـریـدن به هـوایت شـد کـفـتـر بـیگـنـبـدِ تـو، بـاز رهـایت ای صاحب آن «جامعه» پر شده از عشق! خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟ گـفـتی:« فَـتَـحَ اللهُ بِکُـم» پنجـره وا شد گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت کی میرسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت کی مـست شود جـامعـه از جـام دعایت هرنیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم مَستَـنـد مــلائک همه از عـطـر عبـایت در بـزم شـراب آه! بگـو مـستِ خـدایی شــایــد متــوکــل کند ایـنگــونه رهـایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کـاخ و ستـون هـاش بیـفـتـنـد به پایت وقـتی که امـامی و علـی هم شده نـامت پیداست که در سـامره شاهـست، گدایت «اَنـتم شُـفَـعـائی» خـبری بـود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان، چه بگویم فقط اکنون دسـت من و دامـان تو و لـطف خـدایت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شـروع عـشق به نـام خـدا به نـام شـمـا من آفــریــده شــدم تا شــوم غــلام شـمـا هـزار شکـر نبـوده هــنـوز روی سـرم به غـیـر سـایـۀ لـطف عــلی الـدوام شـما کـبـوتـر دل من که نـمـی پـرد هـمـه جـا از آن زمـان که گـرفـتار شد به دام شـما بـرای آنکـه جـنـان را فـقـط نـگــاه کـند نشـسته است شب و روز روی بـام شما خوشا به حال کسی که شده در این دنیا مسیر زنــدگی اش روشن از کــلام شما شـمـا تـمـامی دار و نــدار من هـسـتـیـد تـمـام عـمـر همه اعـتـبـار من هـسـتـیـد جهـان به زیـر قـدوم تو خـار می گـردد نفـس زنـی هـمه عـالـم بـهــار می گـردد برای عرض ارادت به محضرت،خورشید به سـمـت گــنـبـد تو رهـسپـار می گـردد یکی دو شب که نه،هرشب به سامرا،مهتاب مـیـان صحـن تو مـثـل غــبـار می گـردد اگــر که تیــغ دو ابروت می کشد، جانم هــزار بــار به پــایت نــثــار مـی گــردد اگر به عشق تو مُـردم شما نخـورغصه یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد همیشه زنده بُود هـر کسی فـدای تو شد و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد دلـم بـهـانـه گـرفـتـه، بـهــانـه ات هــادی نـشـسـته ام چو گـدا پـشت خـانه ات هادی نگـاه کن به خدا آب و نـان نـمی خـواهم تــمــام حــاجـت من آستــانــه ات هــادی بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب بــرای زمــزمــۀ عـاشــقــانه ات هــادی به عرش نقل محافل بیان مـدح شماست و جـبـرئیــل بخــوانـد تــرانـه ات هــادی تو آمـدی که شـوی مـلـجـا دل مـضطر شـوم اسـیـر تو و آب و دانــه ات هــادی تو آمــدی که بــدانــم جــلال یعـنی چه! تو آمـدی که بـبـیـنــم جـمـال یعـنی چه ! بگـیـر دسـت مـرا تا به سـامــرا بـبـری بگـیر دست مـرا عــرش کـبـریا بـبـری ببین که دور و بر من غریبه بسیار است بگـیـر دسـت مــرا، یــار آشـنـا، بـبــری تو رهـنـمـای مـنـی، تا نیـامـده شـیـطان بگـیـر دسـت مـرا تا سـوی خــدا بـبـری همه یقین من این است راه حق آنجاست به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری به آن ضریـح تو سوگند می دهــم مـولا مرا تو یک شب جـمعه به کـربلا ببـری که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا "میان آن همه لشكر، حسین... وا...تنها
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
نور نامت بـرده هادی رونق مهـتاب را سوز قرآن خواندنت میگیرد از سر خواب را آسمان نزدیک نزدیک است و می بیند زمین معجــزاتی روشن از آن گـوهر نایاب را چشم می بندی، شب است و سامرا بی نور و سرد چشم را بگشای تا روشن کنی سرداب را می شناسی مردمانِ بی مروت را تو خوب دیده ای با چشم خود صد جعفر کـذاب را یا نقی سلطان مظلومم! نقی مولای صبر بعد ازین با نام تو پُـر می کنم هر قاب را بزم خفاشان مجال نام پُر نور تو نیست شیر کرنش می کند خورشید عالمتاب را!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای هدایت راه خود را یافته در کوی تو وی چراغ عقل روشن از فروغ روی تو هـادیـان خـلق را خطّ طریقت سوی تو جنّت اهل ولا هم خُـلـق تو هم خـوی تو ای محمّد را وصی ای ربّ اعلا را ولی هــادی امّت دهــم مولای ما چـارم علی پیکر توحید را روح مـطهّر کیست؟ تو شمع جـمع محـفـل آل پیـمـبر کیست؟ تو راهیان نور را هادی و رهبر کیست؟ تو دُرّ نه دریا و دریای دو گوهر کیست؟ تو آفتاب سـامـره چـشم و چـراغ مرتـضی جدّ پاک مهدی و نجل جـواد ابن الرّضا نام نیکویت علی خُلقت علی خُویت علی صدق واخلاصت علی آئینۀ رویت علی وجه نیکو،چشم وابرو،دست و بازویت علی ای ثنا خوانت محـمّـد ای ثنا گـویت علی سوّمین ابن الرّضا باب امــام عسکری کرده درچشم هدایت طلعتت روشنگری شهریاران جهان خاک سرِ کوی تـوأند خوب رویان دو عـالم عاشـق روی توأند اخـتــران آسـمـانی قـطـرۀ جـوی تـواند عـرشیان و فرشیان با هم ثنا گـوی توأند آیه های وحی در خال و خط رخسار توست حرف حرف«جامعه»ازلعل گوهربار توست جامعه موجی ست از دریای عرفان شما جامعه نوری ست از لب های خندان شما جامعه بحـری ست از انـوار قـرآن شما جامعه برقی ست از خـورشید تابان شما جامعه ما را سوی عترت هدایت میکند روح را مست مـی نـاب ولایـت میکند تو عـلـیِّ چـارم و ابن الـرّضای دوّمـی تو چــراغ انـجـمـن هـایی و مــاه انجـمی تو جمال حیِّ سبحانی به چـشم مردمی تو جـواد ابن رضـا نجـل امــام هـشتمی نجل وجه الله را در خـط و خالت یافتم چارده خـورشـید در ماه جـمـالت یافـتم گرچه قلب پاکت از زخم زبان آزرده اند گرچه روز و شب بلاها بر سرت آورده اند گرچه درحقّ تو ای مولا ستمها کرده اند گر چه با اجبار در بـزم شرابت برده اند شعر نابت خصم را دراضطراب انداخته نقش دشمن را درآن محفل به آب انداخته شعر نابی را که خواندی سر بسر هشدار بود بر سر آن بی خـبر فـریـاد آتـش بار بود هر کلامت یک نهیب از داور قهّار بود شعرنه، بر جان آن جانی، شرارِ ناربود آن ستمگر را ز گفتار تو حالی داد دست کرد اظهار ندامت جام را درهم شکست ایّها الهـادی النّقی یابن النُّجـوم الزّاهره اخـتر بـرج شـرف یابن البـدورِ البـاهـره جـدِّ پاک مـهـدی و نجــل بتـول طاهره پر زند مـرغ دلم هر شب به سوی سـامره هر که بودم هر که هستم هست و بودم خاک توست سینۀ من سامره، قلبم حریم پاک توست ای تـمـام آفـرینش یکـدم از عـمر کمت زنـده جان پیـکـر توحـید از فـیض دمت شمع جمع عالـمی، پروانه جان عالمت آبروی صورت خـورشید خاک مقـدمت ای ولیِّ حقّ! تو سرمست ولایت کن مرا هادی عالم به سوی خود هدایت کن مرا کیـسـتـم من خـاک زوّار امــام هــادیـم هر که هـسـتم عـبــد دربـار امـام هــادیم بـوتـۀ خـاری بـه گـلــزار امـام هــادیـم سـائــلی بـر گـرد دیــوار امـــام هــادیـم روز اوّل سـاکن این بـوستـانم کـرده اند از کرامت«میثم» این خـاندانم کرده اند
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
خوش آن دل كز ازل دارد؛ولاى حضرت هادى خوش آن سركو بساید رخ،به پاى حضرت هادى بجو از حق ولایش را همى جود و عطایش را صفا دِه گنج دل را؛ از صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اى مـاه، مـسـتـنـیـر ز نـور لـقـاى تـو خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام پیوسته فیض از سر خـوان عطاى تو اى جـبـریـیـل مـیـر ملـك پـیك انـبـیاء خـدمـت گـذار بـر در دولتسـراى تو اى عاشر الائمه عـلى الـنقى كه هست چـشم امید خـلـق به مـهـر و وفاى تو اى پور پاك معـنى جود و كرم جـواد حـاتـم هـزار بـار خـجـل از ثـنـاى تو اى مظهر جـلال و جـمال خـداى فرد شد طـوطیاى چـشم ملـك خاك پاى تو در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو تا مـدفـن شـریف تو شد سُـرّ من رأى جان بخش و غم زداى شده از صفاى تو زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید آن گـنـبـد منور و صحـن و سراى تو اى هــادى هـدایـت دیـن مـبـیــن حـق اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو "علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد انـشـا كـنـد چـكـامـۀ مـدح و ثـنـاى تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
رود از راز و نیـاز تو حکـایت میکرد نـور را عـمـق نگـاه تو هـدایت میکرد ماه اگر؛ ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد دهمین بار هـو الحـق متـجـلّی شده بـود چـارمـین بار عـلـی بود امـامت میکرد درد را نـسـخۀ خال تو شـفـا میبخـشید عاشـقـان را دل نـرم تو شفاعت میکرد و بِکُم عَـلَّمَنا الله تو میخـواندی و...آه! آه از این شهر که بی قبله عبادت میکرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
بـال كـسـی به اوج هـوايت نـمی رسد حـتـی ملك به گـرد دعـايت نمی رسد دسـتـان آسـمـان به بـلــنـدای آسـمـان بر خـاك ريـشه های عـبايت نمی رسد آقـا بـدون نـور تـو حـتی فـرشتـه هم گـمراه می شـود؛ به هـدايت نـمی رسد تو چـهارمـيـن عــلی سـريـر ولايـتی درك زمـين به فـهـم ولايت نـمی رسد فخر گدايی سركويت همين بس است صـد پـادشـاه هم به گـدايت نـمی رسد ما را غـلام حضرت هادی نوشته اند دیـوانگـان غــیــر ارادی نـوشـته انـد وقتی قرار شد که كمی سـروری كنم بـايد هـميـشه پـای شـمـا نـوكری كنم روی زمين كه رد و نشان از شما كم است بايـد نــظـر به نـقـطـۀ بـالاتـری كنـم وقتی قـرار شد به تو نزديك تـر شوم بايد كه الـتـمـاس به چــشـم تـری كنم بـار رسـالـت غــم تو روی دوش من پس ميتوان به عشق تو پيغمبری كنم با اين گـدايی سـر کـوی تو بی گـمان بـايد به كـل عـالـمـيـان سـروری كنم چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم شــكــر خـدا اسـيــر امـام دهــم شـدم
: امتیاز
|